شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب
رویِ زانـویِ بـرادر پا اگـربـگـذاشته آفـتاب انـگـار مـنّت برقـمـربگـذاشته
دستها را رویِ دوشِ دو پسر بگذاشته آنکـه رویِ شانـۀ عـباس سربگـذاشته
دورِاوازعون وجعفر اکبروقاسم پُراست شُکر گِردش از جوانانِ بنیهاشم پُراست
جبرئیل اینجاست تا خانوم فرمایش کند تاحسینَش هست او احساسِ آرامش کند
تاکه آرام است دنیا درکِ آسایش کـنـد تا بیاید عمهجان باید عموخواهش کند
تاکهعباساست خانمخوابراحتمیکند
شکرحق درسایۀ او استراحت میکند
دست او که نیست دل غم رویِ غم میریزَدَش نـامِ اینجا را مَبَروقتی بهم میریزَدَش چشمها خونِ جگر درهرقدم میریزَدَش بیشتر اورا بِهَم طفلِ حرم میریزَدَش
خیمه برپا میکنند و روضه برپا میکند مینشیند گوشهای هِی وای زهرامیکند
ناله زدتازد قدم:دیدی چه آمد برسرم گفتدربینِ حرم:دیدی چه آمد برسرم چیست اینجا غیرِغَم دیدیچه آمد برسرم مادرمای مادرم دیدی چه آمد برسرم
با زبـان حـال گـوید آه:بـرگـردان مرا مُردم از دلشوره ازاین راه برگردان مرا
این حرم گهواره داردجانِ زینب بازگردکودکِ شیرخواره دارد جانِزینب بازگرد